Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «پارسینه»
2024-05-05@22:34:24 GMT

فرزند ملک‌مطیعی: تخریب سنگ مزار پدرم سوء‌تفاهم بود

تاریخ انتشار: ۱۳ شهریور ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۰۱۵۳۱۶

فرزند ملک‌مطیعی: تخریب سنگ مزار پدرم سوء‌تفاهم بود

امیرعلی ملک‌مطیعی درباره انتشار برخی خبر‌های از تخریب سنگ مزار پدرش که طی چند روز اخیر در رسانه‌ها منتشر شده، اظهار داشت: متاسفانه در چند روز اخیر صحبت‌های من در مورد وضعیت سنگ مزار پدرم دچار سوء برداشت‌هایی شد که لازم می‌دانم توضیحاتی در این مورد بدهم.

وی افزود: امروز مطلع شدم که یکی از هواداران پدرم برای پر رنگ شدن نوشته‌های روی سنگ، آن‌ها را رنگ کرده و قصد تخریبی در کار نبوده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

فرزند مرحوم ناصر ملک‌مطیعی با اشاره به اینکه در دو مصاحبه خود به هیچ وجه از عناوین «تخریب سنگ» یا «شکستن سنگ مزار» استفاده نکردم، ادامه داد: بنابراین اعلام می‌کنم که متاسفانه نمی‌دانم سوء تفاهم شده است یا کسی به عمد قصد داشته این ماجرا را به این شکل عنوان کند.

امیرعلی ملک‌مطیعی گفت: بحث من درباره رنگی بود که چندین روز است روی نوشته‌های سنگ مزار پدرم و روبیک منصوری ریخته شده و روی نوشته‌ها را پوشانده است.

وی افزود: خبرنگاران هم در مورد همین رنگ و پوشیده شدن نام‌ها سوال پرسیدند که ما از کار آن هواداری که به صورت خودسرانه رنگ روی مزار پاشیده بود و چندین روز روی سنگ مزار پوشیده مانده بود خبر نداشتیم بنابراین همین موضوع را رسانه‌ای و اظهار تاسف کردیم.

فرزند مرحوم ناصر ملک‌مطیعی با بیان اینکه در حال حاضر رنگ‌ها پاک شد و اسامی روی سنگ صحیح و سالم مشاهده می‌شود، اظهار داشت: در خبر‌ها هم خواندم که روابط عمومی سازمان بهشت زهرا هم این مساله را تکذیب کرده و اعلام داشتند که ریختن رنگ روی اسامی کار یک هوادار ناصر ملک مطیعی بوده و قصد آن شخص پررنگ کردن نام ملک مطیعی بوده و هیچگونه تخریبی صورت نگرفته است.

وی خاطرنشان کرد: لازم می‌دانم از توجه و دقت نظر عزیزان در سازمان بهشت زهرا مخصوصا ریاست سازمان بهشت زهرا که صادقانه برای خانواده‌های عزیز از دست داده تلاش می‌‎کنند و در مراسم خاکسپاری ناصر ملک‌مطیعی هم دلسوزانه در کنارمان بودند تقدیر کنم.

منبع: پارسینه

کلیدواژه: ناصر ملک مطیعی تخریب سنگ مزار

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.parsine.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «پارسینه» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۰۱۵۳۱۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش | ۲۰ بار مچ شوهرم را با زن‌های غریبه گرفتم

به گزارش همشهری آنلاین، زن ۳۲ ساله‌ای است که برای پیگیری پرونده طلاقش وارد مرکز انتظامی شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در دوران کودکی پدرم را به خاطر ابتلا به بیماری صعب‌العلاج از دست دادم و مادرم سرپرستی من و برادر کوچکترم را به عهده گرفت اما به خاطر اینکه پدرم حسابدار یک اداره دولتی بود، بعد از مرگ او بیمه حقوق پدرم را پرداخت می‌کرد و ما مشکل مالی نداشتیم.

مادرم نیز مدام از اخلاق خوب پدرم در دوران کوتاه زندگی مشترک خودشان سخن می‌گفت و با حسرت از گذشته‌اش یاد می‌کرد که دیگر تکرار نخواهد شد. به همین دلیل هم هیچ‌گاه ازدواج نکرد و تنها با یاد و خاطرات پدرم به زندگی ادامه داد. در این شرایط من هم با خانواده خاله‌ام ارتباط بسیار صمیمانه‌ای داشتم تا اینکه عاشق پسرخاله‌ام شدم ولی هیچ وقت به کسی چیزی نگفتم. البته آرمین هم توجه خاصی به من نشان می‌داد و رابطه‌اش با من بسیار طبیعی و خانوادگی بود. از سوی دیگر مادرم اصرار می‌کرد درس بخوانم و به دانشگاه بروم.

هنوز آخرین سال دبیرستان را می‌گذراندم که روزی مادر و خاله‌ام از من خواستند دوستم وحیده را برای آرمین خواستگاری کنم. انگار قلبم از جا کنده شد. من خودم عاشق آرمین بودم و حالا باید از دوستم خواستگاری می‌کردم. بالاخره مجبور شدم و آرمین و وحیده در حالی باهم ازدواج کردند که من از شدت افسردگی گوشه‌گیر شده بودم. آنها بعد از ازدواج به یکی از شهرهای اطراف مشهد رفتند و من هم در آزمون سراسری در رشته پرستاری پذیرفته شدم.

پیدا شدن دختر فراری در کلانتری | عکس‌های زننده دختر جوان در فضای مجازی | دخترم آبرویم را برده است جدال پدر و دختر بر سر خواستگار آمریکایی | رضایت نمی‌دهم مگر به شرط...

با آنکه علاقه زیادی به این رشته نداشتم، به ناچار به شهر دیگری رفتم و به تحصیل ادامه دادم. هنوز تحصیلاتم به پایان نرسیده بود که روزی یکی از همکارانم در بیمارستان از من خواستگاری کرد و من با وجود مخالفت‌های مادرم با هوشیار ازدواج کردم. چند ماه بعد که تحصیلاتم به پایان رسید، قرار شد مجلس عروسی در باغ یکی از بستگانم برگزار شود. اما آن شب هرچه مهمانان در انتظار داماد ماندند، خبری از او نشد تا اینکه یکی از دوستان هوشیار وحشتزده تماس گرفت و گفت: هوشیار بعد از خروج از آرایشگاه با خودرو تصادف کرده و الان در بیمارستان است.

هراسان و نگران به بیمارستان رفتم ولی همسرم در کما بود و ۳ روز بعد هم جان سپرد. این‌گونه بود که من در ۲۳ سالگی بیوه شدم. تا یک سال هر روز به مزار هوشیار می‌رفتم و به بخت سیاه خودم می‌گریستم. حالا دیگر حتی به بیمارستان نمی‌رفتم و در خانه خودم را حبس کرده بودم تا اینکه بالاخره با اصرار و نصیحت‌های اطرافیانم دوباره به بیمارستان بازگشتم.

در همین روزها پسرعموی یکی از همکارانم که چند بار مرا در بیمارستان دیده بود با وساطت همکارم به خواستگاریم آمد و بدین ترتیب من با کوروش ازدواج کردم تا گذشته را از یاد ببرم. ولی چند ماه بعد متوجه شدم کوروش با زن غریبه‌ای ارتباط دارد و به من خیانت می‌کند. به همین دلیل به خانه مادرم رفتم و او را تنها گذاشتم ولی کوروش به سراغم آمد و با عذرخواهی تعهد داد که دیگر چنین اشتباهی نمی‌کند. اما او باز هم این رفتار زشت خود را تکرار کرد.

با آنکه صاحب دختری زیبا شده بودم، دیگر آن رابطه عاطفی و عاشقانه را با کوروش نداشتم چراکه او را مردی خیانتکار می‌دانستم به گونه‌ای که شاید ۲۰ بار مچ او را گرفتم و هر بار فقط عذرخواهی می‌کرد. من هم اهمیتی نمی‌دادم و دیگر برایم رفتارهایش بی‌معنی بود.

روزی وقتی سرگرم کارم بودم ناگهان روی تخت اورژانس جوانی را به بیمارستان آوردند که تصادف شدیدی کرده بود. یک لحظه درجا خشکم زد. او آرمین پسرخاله‌ام بود که مدت زیادی خبری از او نداشتم. بلافاصله اقدامات درمانی را شروع کردم و در مدت یک ماه که آرمین بستری بود، خودم امور مربوط به پرستاری را انجام می‌دادم. در یکی از این روزها آرمین با شرمندگی گفت از همان روزهای کودکی علاقه خاصی به من داشته و به مادرم نیز گفته بود اما مادرم مخالفت کرده و از او خواسته بود در این باره چیزی به من نگوید تا من بتوانم درسم را بخوانم.

با وجود این، من باز هم عشقم را پنهان کردم و به آرمین نگفتم که من هم روزی عاشق او بودم چراکه نمی‌خواستم دوستم وحیده زجرهایی را تحمل کند که من به خاطر خیانت‌های همسرم تحمل کردم. در واقع اگر من به دوستم خیانت می‌کردم پس دیگران حق داشتند که با شوهر من ارتباط داشته باشند. این بود که به او گفتم من هیچ علاقه‌ای به تو نداشتم و تنها تو را پسرخاله‌ام می‌دانستم.

حالا هم حدود ۲ ماه است که کوروش من و فرزندم را رها کرده و با یک زن غریبه به مسافرت رفته است و من هم برای پیگیری پرونده طلاق آمده‌ام.

با دستور سرگرد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) بررسی‌های قانونی و مشاوره‌ای درباره این پرونده به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.

کد خبر 849327 منبع: خراسان برچسب‌ها خبر مهم ازدواج - طلاق خانواده حوادث ایران

دیگر خبرها

  • محتوای فرهنگی برای کاروان‌های حج استان سمنان تدوین شود
  • غبارروبی و عطر افشانی مزار شهدای مهاباد
  • بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش
  • بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش | ۲۰ بار مچ شوهرم را با زن‌های غریبه گرفتم
  • آغاز ساخت المان مزار شهید مدافع وطن احسان بابایی
  • فیلم/ مرثیه‌سرایی میثم مطیعی در ‌روز شهادت امام صادق(ع)
  • مداحی میثم مطیعی برای شهادت امام صادق(ع) + دانلود
  • رعایت عدالت در توزیع اعتبارات استان سمنان/ نذر فرهنگی ترویج شود
  • حجازی: خوشحالم که در تیم پدرم حضور دارم
  • بازگشت به خانه پدری؛ حجازی به بازیکنان استقلال معارفه می‌شود